خدا فقط براي من آفريد تورا 

..... 

گرفت زندگي نديد بديد تورا

لبهايش را به رنگ صورتي آراست
آهي كوتاه كشيد
چيزي نگفت
در رابست.
باد!
برگهاي در هم روي ميز را بر كف اتاق مي نشاند
و از من
سراغ تازه ترين وا‍ژه ها را مي گيرد
و من اما
همه چيز را
در قاب روي ديوار گم كرده ام.

به صداقتم شک میکنم

وقتی عشق در چشمانت کمرنگ می شود

.

.

.

 


از درو ديوار صورتم

بالا مي رود نگاهت

ومن!

هميشه كم مي آورم

وقتي باورت مي كنم