ESMAYE DUSTAM..........

ESme dustamu to note ghabli yadam raft begam.


avlin ax az bala be paein:1-khodamam meysam 2-dadashe bozorgam malek 3-ehsan baradarm va 4-kakam ahmad talllllllllllllllllllllllll


kaka ham dosetun darammmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm.


albate chan ta dg ham bud ke to note badi hatman axashun gozashte mishe.

بازهم دکتر.......

رنجم نه دیگر تنهایی؛ که جدائی است    و    اضطرابم نه زاده بی کسی؛ که بی اوئی .
هبوط چاپ اول ص۱۰۹

همان ناشناسی که دلم را با او آشنا می یافتم نگذاشت تا با این آشناها که دلم با آنها بیگانگی می کرد بمانم .
هبوط ، چاپ اول ، ص ۱۱۶

مرا کسی نساخت، خدا ساخت
نه آنچنان که “کسی می خواست”،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود،کس بی کسان.
او بود که مرا ساخت، آنچنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از “من دیگر”م.
من یک گل بی صاحب بودم.
مرا از روح خود دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
“مرا به خودم وا گذاشت”
کویریات-ص۵۱

هر بار که این عکس دکتر را می بینم.. آه دِلَم تنها می شود..

 

مادرم می گفت که عاشقی یک شب است و پشیمانی هزار شب اما حالا هزار شب است که پشیمانم که چرا یک شب عاشقی نکردم

اگر تنها ترین تنهایان شوم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتنهای من است.

زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت.

اخلاصیکتایی در” زیستنیکتایی در” بودن” یکتویی در “عشق

حسین (ع) بیشتر از آب تشنه لبیک بود. افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند وبزرگترین دردش رابی آبی نامیدند .

در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمشان داریم و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم شاید این است دلیل تنهایی مان.

در عجبم از مردمی که خود زیر ظلمو ستن زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزاد زیست

چه بیهودگی عام و چه « برزخ» بی پایانی است « بهشتی » که در آن « او » نیست.  (هبوط چاپ اول، ص ۱۸)

خدایا ! تو در آن بالا بر قله بلند الوهیتت ، تنها چه می کنی ؟
ابدیت را بی نیازمندی ، بی چشم به راهی ، بی امید چگونه به پایان خواهی برد؟
ای که همه هستی از تو است ، تو خود برای که هستی؟
چگونه هستی و نمی پرستی؟
چگونه نمی دانی عبودیت از معبود بودن بهتر است؟
نمی دانی که ما از تو خوشبخت تریم؟
ای خدای بزرگ ! تو که بر هر کاری توانائی !
چرا کسی را برای آنکه بدو عشق ورزی ،
بپرستی ،
بر دامنش به نیاز چنگ زنی ،
غرورت را بر قامتش بشکنی ،
برایش باشی ، نمی آفرینی؟
چرا چنین نمی کنی ؟
مگر غرورها را برای آن نمی پروریم تا بر سر راه مسافری که چشم به راه آمدنش هستیم قربانی کنیم ؟
خدایا تو از چشم به راه کسی بودن نیز محرومی ؟!   (گفتگوهای تنهایی ، ص ۸۱۸)

هیچ نخواهد بود ، کلمه خواهد بود و آن کلمه خدا خواهد بود .
کلمه ای که دیگر ، هرگز وسوسه جستجوی مخاطبی را نخواهد داشت ،
کلمه ای که هرگز خود را به گفتن نخواهد آلود
(گفتگوهای تنهایی ص ۷۶۱)


  • «دوست داشتن از عشق برتر است... عشق جوششی یک جانبه است. به معشوق نمی اندیشد که کیست؟ اما دوست داشتن در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور، سبز می شود و رشد می کند و از این رو است که همواره پس از آشنایی پدید می آید... عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. عشق لذت جستن است و دوست داشتن پناه جستن. عشق غذا خوردن یک گرسنه است و دوست داشتن "همزبانی در سرزمین بیگانه یافتن"...» [۱۳/۲۹۷-۳۰۱]

    بیوگرافی حامد بهداد

    بیوگرافی حامد بهداد:

    متولد 6 آبان 1352 مشهد
    برای اولین بار با ایفای نقش اصلی در فیلم « آخر بازی » (همایون اسعدیان، 1379) سینما را تجربه کرد و برای بازی در همین فیلم هم کاندید سیمرغ بلورین از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر شد. اما بعدها با وجود اینکه هیچگاه در شکل و شمایل نقش اول ظاهر نشد، اما توانست بازیهای در خور توجهی از خود در قالب نقش مکمل در فیلم های مختلف به جا بگذارد که از جمله می توان به فیلم های « بوتیک » (حمید نعمت الله، 1381)، « این زن حرف نمی زند « (احمد امینی، 1381)، « کافه ستاره » (سامان مقدم، 1384) و « آدم » (عبدالرضا کاهانی، 1385) اشاره کرد. اما پررنگ ترین بازی او در قالب نقش مکمل، بازی در فیلم « روز سوم » (محمدحسین لطیفی، 1385) بود که در نقش یک افسر عرافی که در بحبوحه محاصره خرمشهر عاشق دختری خرمشهری می شود، ظاهر شد و موفق شد نظر اکثر کارشناسان و منتقدان سینمایی را به خود جلب کند و برای دومین بار پس از « آخر بازی » کاندید سیمرغ بلورین از دوره بیست و پنجم جشنواره فیلم فجر شود. بازی حامد بهداد در « روز سوم » اوج هنرنمایی اوست.

    مصاحبه با حامد بهداد:

    او دارای تحصیلات لیسانس است .کمتر کسى باور مى کرد بازیگر ناشناخته فیلم آخر بازى روزى به یک ستاره تبدیل شود. اما بازى دلچسب و فراموش نشدنى حامد بهداد در آخرین ساخته سینمایى همایون اسعدیان او را به یکى از امید هاى بازیگرى نسل سوم بدل ساخت. بهداد در اولین حضورش کاندیداى دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره بین المللى فیلم فجر شد و پس از آن با حضورى کوتاه اما درخشان در فیلم بوتیک بار دیگر توانست کاندیداى دریافت تندیس خانه سینما شود و حالا پس از ۵ سال از وى به عنوان یکى از آیندگان بازیگرى نام مى برند حامد بهداد در مجموعه تلویزیونى سایه آفتاب ساخته محمدرضا آهنج با ایفاى نقش رضا توانست چهره اى متفاوت از خود بروز دهد و این بار شاهد قضاوت بیشترى درباره بازى اش باشد
    او که در این سال هاى اخیر تمام تلاش خود را معطوف حرفه اش کرده است مى کوشد تا در فضاى سینماى کشور از حاشیه نشینى پرهیز کند.
    آنچه در ذیل مى خوانید حاصل گفت وگو با حامد بهداد درباره نقش رضا در مجموعه سایه آفتاب است


    این اولین بار بود که شما را در یک مجموعه داستانى دنباله دار مى دیدیم

    بله این نخستین بار است که در یک سریال بازى کرده ام. البته در دو کار اپیزودیک هم بازى داشته ام جست وجو در شهر و معما

    بازى شما در این کار با نقش هاى دیگر تان متفاوت است. چه شد که این نقش را پذیرفتید

    علت تفاوت این نقش با نقش هاى دیگر این است که طبیعى بازى نمى شود، خیلى ها مى گویند که نقش غلوشده اى است، ممکن است اینگونه به نظر برسد. با اینکه متداول نبودن دیالوگ ها به این غلو دامن مى زند اما نظر شخصى ام چیز دیگرى است. البته مى توان گفت تمام شخصیت هاى داستان به همین سبک نوشته شده است

    چه شد که به حرفه بازیگرى روى آوردید

    طى قرارى که با خود گذاشته بودم ما به دنیا آمده ایم تا شاهد اتفاق هایى در زندگى مان باشیم، شاهد اتفاقات ریز و درشتى که من نیز ناظر این اتفاقات هستم. بگذریم، پس از آخر بازى یک اپیزود از مجموعه همسفر را براى قاسم جعفرى کارکردم و بعد از آن یک مجموعه ۲۶ قسمتى (کودکان و نوجوانان) به سفارش شبکه جهانى جام جم را کارگردانى کردم. یک اپیزود از مجموعه معما را بازى کردم. به هر تقدیر اینها حدفاصل آخر بازى و بوتیک به حساب مى آمد

    در مصاحبه اى از شما پرسیده شده بود «بازى شما در این سریال بى شباهت به بوتیک و این زن حرف نمى زند نیست»، با آنکه مخالفت کرده بودید، مى خواهم به تفصیل در این باره توضیح دهید

    بى ربط است، بازى هاى آل پاچینو نیز شبیه به هم هستند. اما چرا آل پاچینو بازیگر خوبى است. ساده ترین بخش بازیگرى در این است که بخواهى بازى متفاوتى ارائه کنى. بازیگر براساس نگرش و شخصیتش کارش را پیش مى برد. ما در بازیگرى دنبال چه چیزى هستیم؟ چه تفاوتى میان بازى حمید فرخ نژاد در عروس آتش و ارتفاع پست وجود دارد؟ حقیقت این است که در هر دو فیلم عالى بازى کرده است. من به عنوان بازیگر و کسى که کارشناسانه (صددرصد تخصصى) به این مقوله نگاه مى کنم، پیگیر شباهت این دو نقش نیستم؛ بلکه سراغ این وجه ماجرا مى روم که این بار چقدر توفیق نصیب او شده و چه مقدمه در نقش روح دمیده شده است. نقش چارچوبى است که توسط نویسنده ترسیم شده و بازیگر تنها به آن جان مى دهد

    بازیگر اندیشه هاى کارگردان و نویسنده را از دریچه دغدغه هاى شخصى اش متجلى مى سازد. او نقطه نظرات نویسنده و کارگردان را به خاطر مى سپارد اینکه مى گویم نویسنده یعنى کسى که درام مى داند از طرفى دیگر با دغدغه ها و از زاویه نگاه خودش نقش را خلق مى کند. در اینجا است که مهرداد شبیه رضا و رضا شبیه سروش است. به نظر من تفاوت به آن معنى متداول و کلیشه اى چیز جالبى نمى تواند باشد اما تفاوت در یک نگاه جدید است که مى تواند بازى را جذاب کند
     باز هم تاکید مى کنم که تمام بازیگران مطرح دنیا شبیه خودشان بازى مى کنند. صدا همان صداست و بدن همان بدن است؛ فقط آن آدم در موقعیتى جدید قرار گرفته که نویسنده آن موقعیت را به صورت کاملاً ویژه مى آفریند و ارائه مى دهد. رضا در سایه آفتاب مى تواند دو کوچه آن طرف تر از مهرداد زندگى کند ولى شبیه هم نیستند و این را مى توان از تک تک عناصر بصرى موجود فهمید. رضا پاى بند به خانواده خود است و براى گذران زندگى به هر کارى تن داده است و این هر کارى، در حین آبرودارى است. کار رضا اصلاً دزدى نیست، من نمى خواهم رضا را توجیه کنم یا برایش کسب آبرو نمایم. براى من فرقى نمى کند که آن نقش دزد باشد یا هر چیز دیگر. رضا بچه کوچه است و سوداى پیشرفت (از نوع عجیب و غریب) را ندارد اما مهرداد (بوتیک) این سودا را دارد. رضا به خانه و خانواده اش اهمیت قائل است و به زندگى سنتى پاى بند است
     رضا مابه ازاى بیرونى ندارد، در صورتى که مهرداد مابه ازاى بیرونى دارد. خواستم از رضا نقشى بسازم که دوست داشتنى باشد و تماشاگر با آن همذات پندارى کند. در مجموع تفاوت در جزئیات معنا پیدا مى کند و من در جزئیات این را رعایت کرده ام

    شخصیت رضا با ادبیاتش همخوانى ندارد و دیالوگ هایش شاعرانه است. تقابل لمپنیسم و شاعرانگى عجیب است

    وقتى مى گویم مابه ازاى بیرونى ندارد، این مسئله را نیز شامل مى شود. اتفاقاً دیالوگ هاى او از این ادبیات برخوردار است. فرض کن رضا همراه پدربزرگش به مراسم عزادارى ایام محرم مى رفتند و عزادارى مى کردند یا در زورخانه اشعار فردوسى را مى شنیده، پس این کاراکتر کلى اشعار و ادبیات حفظ شده دارد

    دیالوگ رضا در یکى از اپیزودهاى سریال درباره رنگ پیراهن اش این بود رنگش عوض نمى شد جز با مرگ به این شخصیت نمى آید که فلسفه مرگ را بداند و روشنفکرانه حرف بزند

    ابتدا باید روشنفکرى را معنى کرد. او به خاطر معشوقه اش سیاه  پوشیده است، همین. در قدیم بعضى ها پس از مرگ معشوق خود سیاه مى پوشیدند و تا چهل روز و یا بیشتر و شاید تا آخر عمر سیاه را درنمى آوردند، فرض کن رضا ضرب المثل ها و اصطلاحات را خوب نمى شناسد، پاى نقالى نشسته است و داستان هاى شاهنامه را هم شنیده است. زمانى که من دیالوگ هاى او را خواندم، گفتم این شخصیت مى تواند به این گونه باشد، یکى از آدم هاى خاص زور خانه

    بازى شما موجب شده تا بازى هاى دیگر دیده نشود و شخصیت رضا برجسته تر از سایرین باشد

    تلاش کردم که خوب بازى کنم و به دیگران کارى نداشتم. دوست ندارم وارد حاشیه شوم. سعى مى کنم کار خودم را به نحو احسن انجام دهم

    آیا در انتخاب نقش خود به تیم بازیگرى و پارتنر هاى خود اهمیت مى دهید

    این مسئله اهمیت دارد اما نمى توانم در این ماجرا تاثیر گذار باشم. به هر حال من باید کار خودم را انجام دهم

    شما در بوتیک و این زن حرف نمى زند نیز حضور کوتاه اما بازى برجسته اى داشته اید. آیا این را ادامه خواهید داد

    خیر، هیچ چیز دست ما نیست و هر چه که خداوند رقم برند همان را انجام مى دهم. در فیلم نفست رو حبس کن سامان مقدم، در یکى از نقش هاى اصلى بازى مى کنم که کمى متفاوت است. ظاهر نقش ساده است اما براى ایفاى نقش زحمت زیادى کشیده ام. درآوردن و خلق نقش براى من یعنى رضایت خودم و بعد کارگردان. زمانى که خودم و کارگردان از نقشى که ایفا کرده ام راضى باشیم آن کار برایم دلچسب است؛ چون این یک ائتلاف میان من و کارگردان بوده و هر دو به مخاطب فکر مى کنیم. زمانى که براى خودت قرارداد هاى کوچک مى گذارى و به آنها عمل مى کنى، کارگردان و تماشاگر مشعوف مى شوند. اتفاق بسیار خوبى مى افتد. آن قدر که باورت نمى شود و خودت از نقشى که بازى کرده اى شگفت زده مى شوى

    در کل به این سریال چگونه نگاه مى کنى. آیا مجموعاً از عملکرد خودت راضى هستى

    من تنها از صداوسیما ناراضى ام. صداوسیما مى تواند شرایط بسیار خوبى فراهم کند اما این شرایط بسیار کم فراهم مى شود و مجموعه هایى همانند امام على کمتر تولید مى شود. صداوسیما باید ارزش گذارى هاى سخت گیرانه و بهترى را داشته باشد. به هر تقدیر کار خودم را مى کنم و از کارم لذت مى برم. امیدوارم تماشاگران نیز در این لذت با من شریک باشند

    فکر مى کنید چرا بعضى ها از بازى شما ناراضى اند

    مهم نیست که بعضى ها از کار من ناراضى اند، مهم این است که بعضى ها از کار من راضى اند. امیدوارم به زودى کارى ارائه دهم که آنهایى که ناراضى اند نیز بازى مرا دوست داشته باشند.در این کار نظر مخالف و موافق بسیار است و نظر مخالف نظر بدى نیست و یک سرى نظرات بازیگر را رشد مى دهد و جایگاهش را ارتقا مى بخشد


    مجموعه آثار:

    - آخر بازی (همایون اسعدیان، 1379)
    - این زن حرف نمی زند (احمد امینی، 1381)
    - بوتیک (حمید نعمت الله، 1381)
    - کافه ستاره (سامان مقدم، 1384)
    - عروس کوهستان (یوسف سیدمهدوی، 1384)
    - باغ فردوس پنج بعدازظهر (سیامک شایقی، 1384)
    - آدم (عبدالرضا کاهانی، 1385)
    - روز سوم (محمدحسین لطیفی، 1385)
    - تسویه حساب (تهمینه میلانی، 1386)


    جشنواره ها و جوایز:

    - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد از نوزدهمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم « آخر بازی » - 1379
    - کاندید سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از بیست و پنجمین جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم « روز سوم » - 1385
    - کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از هشتمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « بوتیک » - 1383
    - کاندید تندیس زرین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد از دهمین جشن خانه سینما برای بازی در فیلم « کافه ستاره » - 1385
    - پنجمین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « این زن حرف نمی زند » - 1382
    - دومین بازیگر نقش مکمل مرد سال به انتخاب نویسندگان و منتقدان سینمایی برای بازی در فیلم « بوتیک » - 1383