سخنان معلم بزرگ دکتر علی شریعتی

۳۰ جمله کوتاه از دکتر شریعتی:

۱٫ سرنوشت تو متنی است که اگر ندانی دست های نویسندگان، اگر بدانی ، خود می توانی نوشت.(مجموعه آثار ۷)

۲٫ جهان را ما ، نه آنچنانکه واقعا هست می بینیم ، جهان را ما آنچنانکه ما واقعا هستیم ، می بینیم.(۱(

۳٫ بشر » یک بودن است و «انسان » یک شدن.

۴٫ مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی و زاده انسان بودن است.

۵٫ آگاهی اگر چه به رنج ، ناکامی و بدبختی منجر شود ، طلیعه راه و طلیعه روشنایی ، طلیعه نجات بشریت است ،… از جهلی که خوشبختی ، آرامش ، یقین و قاطعیت میآورد ، هیچ چیز ساخته نیست.(۶(

۶٫ پیروزی یکروزه به دست نمی آید ، اما اگر خود را پیروز بشماری ، یکباره از دست میرود.(۷(

۷٫ انسان به میزانی که می اندیشد ، انسان است، به میزانی که می آفریند انسان است نه به میزانی که آفریده های دیگران را نشخوار می کند.(۷(

۸٫ باید دانست که بزرگترین معلم برای به دست آوردن استقلال و شخصیت ملی خودش دشمنی است که استقلال و شخصیت ملی اش را از او گرفته است.(۹(

۹٫ عرفان دری است به دنیای دیگر ، که باید باشد و هنر، پنجره ای به آن دنیا است

۱۰٫ انتظار آمادگی است نه وادادگی

۱۱٫ علی آشکار ترین حقیقت و مترقی ترین مکتبی است که در شکل یک موجود انسانی تجسم یافته است ، واقعیتی بر گونه اساطیر و انسانی است که هست از آنگونه که باید باشند و نیست

۱۲٫ آنگاه که کمیت عقل می لنگند، نیایش بلند ترین قله تعبیر را در پرواز عشق در شب ظلمانی عقل پیدا می کند.(۵(

۱۳٫ اسلام علی بر این سه پایه استوار است : مکتب، وحدت ، عدالت

۱۴٫ توده مردم به یک آگاهی نیاز دارند و روشنفکر به ایمان

۱۵٫ ۱۵/ شهید انسانی است که در عصر نتوانستن و غلبه نیافتن ، با مرگ خویش بر دشمن پیروز می شود و اگر دشمنش را نمی کشد رسوا می کند.

۱۶٫ چه فاجعه ای است که باطل به دستی عقل را شمشیر می گیرد و به دستی شرع را سپر.(۷(

۱۷٫ تقلید نه تنها با تعقل سازگار نیست ، بلکه اساسا کار عقل این است که هرگاه نمی داند ، از آنکه می داند تقلید می کند و لازمه ی عقل این است که در این جا خود را نفی نماید و عقل آگاه را جانشین خود کند.(۲۲(

۱۸٫ لازمه ی توحید خداوند ، توحید عالم است و لازمه ی توحید عالم توحید انسان است.(۲۶(

۱۹٫ وقتی عشق فرمان می دهد ، محال سر تسلیم فرو می آورد.(۱)

۲۰٫ عشق عبارت است از همه چیز را برای یک هدف دادن و به پاداشش هیچ چیز نخواستن ، این انتخاب بزرگی است ، چه انتخابی!.(۲۰(

۲۱٫ وارد کردن علم و صنعت ، در اجتماع بی ایمان و بدون ایدوئولوژی مشخص ، همچون فرو کردن درخت های بزرگ و میوه دار است در زمین نامساعد در فصل نا مناسب.(۲۹(

۲۲٫ فلسفه زندگی انسان امروز در این جمله خلاصه می شود : فدا کردن آسایش زندگی برای ساختن وسایل آسایش زندگی.

۲۳٫ هیچ چیز به وسیله دشمن منحرف نمی شود ، دشمن زنده کننده دشمن است ، بلکه آنچه که یک فکر و یک مذهب را مسخ می کند ، دوست است یا دشمنی که در جامعه ، دوست، خودش را نشان می دهد.(۱(

۲۴٫ هنر تجلی روح خلاق آدمی است، هنر با مذهب خویشاوندی دیرین دارد… هنر یک ذات عرفانی و جوهر احساس مذهبی دارد.(۹(

۲۵٫ جهل، نفع و ترس عوامل انحراف بشری

۲۶٫ از تنهایی به میان مردم می گریزم و از مردم به تنهایی پناه برم

۲۷٫ آنان که « عشق » را در زندگی «خلق » جانشین « نان » می کنند، فریبکارانند، که نام فریبشان را « زهد» گذاشته اند.

۲۸٫ مردی بوده ام از مردم و میزیسته ام در جمع و اما مردی نیز هستم در این دنیای بزرگ که در آنم و مردی در انتهای این تا ریخ شگفت که در من جاری است و نیز مردی در خویش و در یک کلمه مردی با بودن و در این صورت دردهای وجود، رنج های زیستن، حرف زدن انسانی تنها در این عالم ، بیگانه با این «بودن»!

۲۹٫ هر کس مسیحی دارد، بودایی که باید از غیب برسد ، ظهور کند ، بر او ظاهر گردد و نیمه اش را در بر گیرد و تمام شود. زندگی جستجوی نیمه ها است در پی نیمه ها ، مگر نه وحدت غایت آفرینش است ؟ پروانه مسیح شمع است ، شمع تنها در جمع ، چشم انتظار او بود ، مگر نه هر کسی در انتظار است؟

۳۰٫ چه قدر ایمان خوب است! چه بد می کنند که می کوشند تا انسان را از ایمان محروم کنند چه ستم کار مردمی هستند این به ظاهر دوستان بشر ! دروغ می گویند ، دروغ ، نمی فهمند و نمی خواهند ، نمی توانند بخواهند.
اگر ایمان نباشد زندگی تکیه گاهش چه باشد؟
اگر عشق نباشد زندگی را چه آتشی گرم کند ؟
اگر نیایش نباشد زندگی را به چه کار شایسته ای صرف توان کرد ؟
اگر انتظار مسیحی ، امام قائمی ، موعودی در دل نباشد ماندن برای چیست ؟
اگر میعادی نباشد رفتن چرا؟
اگر دیداری نباشد دیدن چه سود؟
و اگر بهشت نباشد صبر و تحمل زندگی دوزخ چرا؟ اگر ساحل آن رود مقدس نباشد بردباری در عطش از بهر چه؟
و من در شگفتم که آنها که می خواهند معبود را از هستی برگیرند چگونه از انسان انتظار دارند تا در خلأ دم زند؟

بهروز وثوق مرد فراموش نشدنی سینمای ایران

وثوقی: عاشق کارم بودم ولی آن را از من گرفتند


بهروز وثوقی، یکی از معروف ترین بازیگران سینمای ایران است که طی حدود یک دهه، از نیمه دهه چهل تا زمان انقلاب در بسیاری از فیلم های هنری از سویی و فیلم های پر فروش سینمای ایران از سوی دیگر، نقش آفرینی کرد و به شهرت زیادی رسید.

آقای وثوقی سال هاست که در خارج از کشور زندگی می کند و به فعالیت های سینمایی و تئاتری خود ادامه می دهد. « از ماهواره با عشق»، عنوان آخرین نمایش با بازی اوست که طی سال های اخیر در اروپا و آمریکا اجرا شده و اکنون به دوبی رسیده است.

رادیو فردا: پیش از اینکه پرسش ها را مطرح کنم، خواهش می کنم که در آغاز اگر صحبتی راجع به نوروز دارید بفرمائید.

بهروز وثوقی: خیلی متشکرم که این فرصت هست به هموطنان عزیزم، به خصوص شنوندگان رادیو فردا، این عید باستانی را تبریک بگویم، عیدی که همیشه برای ما شگون داشته و همه چیز نو و تازه می شود و از رسوم قدیمی ما است و هر ساله جشن می گیریم.

متاسفانه اکنون که در غربت هستیم  برای ما مشکل تر است و حال و هوای سرزمین مان برای ما چیز دیگری است، خوشحالم که از این طریق می توانم عید را به هموطنانم در سراسر دنیا تبریک بگویم، چون دسترسی ندارم که دست هموطنانم را در ایران بفشارم و تبریک بگویم ولی این فرصت مناسبی است که بتوانم به همه تبریک بگویم.

آقای وثوقی به چه دلیل در آغاز بهار گذارتان به آلمان افتاده؟ 

در آلمان دوستان زیادی مثل شما دارم و هر وقت فرصتی پیدا می کنم که از سان فرانسیسکو خارج شوم و به اروپا بیایم حتما به آلمان سفر می کنم.

  • «به آمریکا که آمدم با عرفان آشنا شدم. عرفان کمک بزرگی به من کرد. اگر در این غربت هر کس دیگری جای من بود، پوسیده بود، چون واقعا عاشق کارش بود و این را از او گرفتند. عرفان  تنها چیزی است که من را روی پا نگهداشت و تنها چیزی است که هنوز هم من را زنده نگهداشته است

بهروز وثوقی

حتما اطلاع دارید که قرار است ما نمایش «از ماهواره با عشق» را پنج شب در دبی اجرا کنیم و من به این خاطر سفر کردم و فکرکردم فرصت خوبی است که سر راه به دوستانم در آلمان هم سری بزنم و دارم می روم به دبی که این برنامه را اجرا کنم.

 این برنامه کی اجرا می شود؟ 

این نمایش در روزهای ۲۲ ،۲۳، ۲۴ و ۲۵ مارس در دبی خواهد بود و بیشتر خوشحالی من این است که عده زیادی از هموطنانم از ایران دارند می آیند آنجا تا ما دیدار تازه کنیم و برای من خیلی جالب است که نوروز امسال را با هموطنانم به یک نوعی نزدیک هستم.

نمایش «از ماهواره با عشق» تا به حال در چه شهرهایی به روی صحنه رفته و اگر ممکن است بفرمائید که چند بار این برنامه اجرا شده است؟

دقیقا به یاد نمی آورم ولی می دانم که تا به حال بیش از ۷۰ اجرا در سرتاسر دنیا داشته ایم. دو بار تور آمریکا، دو بار تور اروپا و اکنون این بار دومی است که در دبی اجرا می شود.

این نمایشنامه پر از طنز و مسائل اجتماعی است؛ نوشته دوست عزیزم آقای هوشنگ توزیع. خود او کارگردانی را به عهده دارد و نقشی را هم بازی می کند.

مردم دوست داشتند که این برنامه را مشاهده کنند و به خصوص مدتها بود که مردم خبری از من نداشتند و این واقعا فرصت مناسبی بود هم برای من و هم برای آنها که این برخورد را داشته باشیم و بدین طریق دیداری تازه کرده باشیم. 

البته من یک بار راجع به حال و هوای نمایشنامه «از ماهواره با عشق» با شما صحبت کرده بودم، اما چون مدت طولانی ای از این صحبت گذشته، خیلی خوشحال می شوم که خود شما راجع به این نمایشنامه اطلاعاتی در اختیار ما بگذارید.

برای آنهایی که نمایش را ندیده اند می گویم نمایشی است که مسائل اجتماعی لس آنجلسی ها را مطرح می کند؛ نقاط ضعف مسائلی که در آنجا اتفاق می افتد و من فکر می کنم که برای تمام مردم دنیا که از لس آنجلس خبری ندارند جالب است بدانند در آنجا چه اتفاقاتی می افتد.

بیشتر نقطه نظر ما تلویزیون های لس آنجلس است و به صورت انتقاد به مسائلی که آنها مطرح می کنند نگاه می کنیم و به نظر من این کار، به خصوص با نوشته هوشنگ توزیع، خیلی ظریف اجرا شده، بسیار آگاهانه مطرح شده و به همین دلیل هم در همه جای دنیا با موفقیت روبرو شده است.

آقای وثوقی، تا آنجائی که اطلاع دارم این نمایش مورد مخالفت برخی از شبکه های تلویزیونی در لس آنجلس قرار گرفته...

برخی خیر، تقریبا تمامی آنها؛ به دلیل اینکه هرکدام از این تلویزیون ها نقاط ضعفی دارند. اتفاقا نباید برای آنها گران تمام شود. فکر می کنم که باید توجه کنند، زیرا به هرحال در اجتماع، انتقاد همیشه سازنده است البته انتقاد صحیح و نه انتقاد از روی غرض.

به همین دلیل فکر می کنم باید خیلی خوشحال باشند که ما نکاتی را از آنها گرفته ایم که شاید خود خبر ندارند و دارند اینها را به اجرا در می آورند و یاد بگیرند که راه درست تری را پیش بگیرند. به همین دلیل هم مورد استقبال مردم قرار گرفته است.

نقش اصلی نمایش به عهده شماست. از این حدود هفتاد اجرا راضی بودید؟

برای من مهمترین مسئله این بود که خود را در نقش کمدی محک بزنم و امتحان کنم، زیرا اگر به خاطر بیاورید فیلم های من گاهی همراه با طنز بود ولی نه به این شکل و می خواستم که این شکل خود را نیز ببینم.


این فرصت را هم پیدا کردمکه هموطنان عزیزم را از نزدیک ببینم، با هم برخوردی داشته باشیم، صحبت کنیم و خاطرات زنده شوند.

این تازه ترین کار شما است. وقتی این برنامه تمام شود باز هم در نمایش به هنرنمایی خواهید پرداخت یا برنامه های دیگری پیش رو دارید؟

فیلمی داریم که بعد از دو تا سه سال کار روی فیلمنامه آن همراه با آقای بهمن قبادی، آماده شده است و احتمالا در ترکیه فیلمبرداری خواهد شد. اکنون آقای قبادی مقدمات تهیه را آماده می کنند.

آقای توزیع هم دارند نمایشنامه دیگری می نویسند و انشا الله بتوانیم تمرینات را شروع کنیم و اجرا کنیم.

البته همین اواخر فیلمی هم پیشنهاد شد که داستانی در مورد سنگسار کردن یک زن ایرانی بود. داستان ایرانی بود و تهیه کننده آمریکایی داشت و از من خواسته شد که نقشی داشته باشم.

داستان را که خواندم خیلی ناراحت شدم به خاطر اینکه سنگسار کردن اصلا فرهنگ ما نیست، سنت ما نیست و من اصلا دوست نداشتم در داستانی باشم که یک زن ایرانی را سنگسار می کنند. دنیای متمدن دیگر از این کارها به دور است، هر کسی خلافی هم داشته باشد، قانونی هست که می تواند رسیدگی کند.

من نتوانستم به هیچ شکلی قبول کنم، پیشنهاد خیلی خوبی هم کردند ولی دیدم اصلا جای من نیست و نمی توانم در صحنه ای باشم که زنی را سنگسار کنند.

این فیلم در اردن ساخته می شود و دوستان و هنرمندان دیگری هستند که در آن دارند ایفای نقش می کنند. امیدوارم که انعکاس بدی نداشته باشد، فقط همین را می گویم. 

اشاره کردید به این فیلم که رد کردید... ظاهرا تا به حال چند فیلم این چنینی را رد کرده اید، فیلم هایی که مربوط به مسائل ایران بوده و باز به قول خودتان اینها مسئله را خیلی بزرگ جلوه داده بودند. 

درست است که من دور از وطنم هستم اما نه هیچ وقت وطنم ایران را فراموش کرده ام و نه هموطنانم را. با هر چیزی که مخالف هموطنانم باشد و یا هرچیزی که توهین آمیز باشد مخالفم.

همانطوری که اشاره کردید این یکی فقط نبود، فیلم های دیگری هم بود که وقتی من فهمیدم یک نوع اهانت به ملت من و به وطن من است، طبیعتا تنها کاری که از دستم برمی آید این است که قبول نکنم کار بکنم.

  • «این اواخر فیلمی هم پیشنهاد شد که داستانی در مورد سنگسار کردن یک زن ایرانی بود. داستان ایرانی بود و تهیه کننده آمریکایی داشت و از من خواسته شد که نقشی داشته باشم. داستان را که خواندم خیلی ناراحت شدم به خاطر اینکه سنگسار کردن اصلا فرهنگ ما نیست، سنت ما نیست و من اصلا دوست نداشتم در داستانی باشم که یک زن ایرانی را سنگسار می کنند. دنیای متمدن دیگر از این کارها به دور است، هر کسی خلافی هم داشته باشد، قانونی هست که می تواند رسیدگی کند

بهروز وثوقی

اگر تنها نبودم و عده زیادی همراه من بودند شاید اصلا آن فیلم ها ساخته نمی شد، ولی چون تنها بودم وقتی قبول نکردم برای آنها زیاد مهم نبود، رفتند و ساختند. خوشبختانه، تا آنجایی که اطلاع دارم، هیچ کدام از این فیلم ها موفق هم نبود.

آقای وثوقی اشاره کردید به فیلمی که بوسیله آقای بهمن قبادی ساخته می شود و قرار است شما بازی کنید، همچنین یک نمایشنامه که باز هم آن را آقای توزیع نوشته اند. اگر امکان دارد بفرمائید که از این دو اثر کدام اول به مرحله اجرا در می آید؟ 

من فیلم دیگری را فراموش کردم که در حال آماده شدن برای ساخت است و قرار است در آمریکا با آقای رضا بدیعی کار کنیم، مقدار زیادی از آن هم در مراکش و استانبول تهیه خواهد شد. 

آنچه مسلم است زمان فیلمبرداری محدود است و حداکثر تا دو یا سه ماه تمام می شود. احتمالا تمرینات نمایش را شروع خواهم کرد، فیلمبرداری را شروع می کنیم و تمام که شد نمایش را ادامه می دهم.

اگر  زمان فیلمبرداری عقب بیفتد، نمایش را شروع می کنیم هر موقع که فیلمبرداری شروع شد، دو ماه نمایش را تعطیل می کنیم و کار فیلم را انجام می دهیم. 

اما کتاب خاطرات شما... کتابی که حدود دو سال پیش منتشر شد. بازتاب این کتاب و استقبال از آن چگونه بود؟ 

هدف من از نوشتن این کتاب، شرح خاطرات زندگیم در پشت صحنه فیلمبرداری ها بود، به این دلیل که کسانی که کارهای من را دیده بودند، مایل بودند بدانند و برایشان جالب بود که این کارها به چه شکلی تهیه شده، پشت صحنه این فیلم ها، به عنوان مثال قیصر، چه اتفاقاتی افتاده.

فکر می کردم که در ایران انتشار پیدا می کند و با انتشارات معین قرارداد بستم و یک سال هم در وزارت ارشاد این کتاب را بررسی می کردند و برای آن ایرادی نداشتند زیرا مسائل سیاسی در آن مطرح نیست، بیشتر مسائل اجتماعی و زندگی شخصی من در این فیلم ها بوده، با این حال اجازه انتشار ندادند.

در نتیجه ناگزیر شدم کتاب را در آمریکا منتشر کنم. در آمریکا با استقبال بسیار زیادی روبرو شده و هنوز هم ادامه دارد و اکنون هم که به دبی می روم تعداد زیادی از کتاب آنجا خواهد بود و دوستانی که از ایران می آیند مانند سال قبل که کتاب ها را خریدند و بردند، فکر می کنم کتابها را تهیه کنند و بخواهند که امضاء کنم و استقبال کنند.

از نظر من، این کتاب برای همه نیست، شاید همه حوصله خواندن آن را نداشته باشند. این برای کسانی است که کارهای مرا دوست داشتند، آنها را دیده اند و مرا دوست داشتند و دلشان می خواهد که درباره من بدانند، چون خیلی ها هستند که ممکن است فیلم های من را ندیده باشند که کتاب برای اینها جذابیتی نخواهد داشت.

فکر می کنم در کتابخانه هر کسی که کار من را دیده و پسندیده و علاقه ای به من دارد، این کتاب یادگاری خوبی است.

آقای وثوقی من شما را هر سال یا دو سالی یک بار در آلمان می بینم و متوجه شده ام که شما همیشه شاداب، سرزنده و آن تیپ سالم شما همچنان هست... واقعا بدون مبالغه می گویم بهروز وثوقی آنچنان تغییری نکرده.... ممکن است بگوئید که راز شما چیست؟

شهرام عزیز تو یکی از دوستان صمیمی و خوب من هستی که هر وقت به آلمان می آیم همدیگر را می بینیم و فرصت خوبی هم هست برای مصاحبه.

همانطوری که اشاره کردی واقعا من تمام عمرم سالم زندگی کردم، در ایران هم که بودم زیاد ورزش می کردم زیرا معتقد بودم که باید سالم باشم تا بتوانم کار درستی ارائه کنم .

به آمریکا هم که آمدم با عرفان آشنا شدم. عرفان کمک بزرگی به من کرد. اگر در این غربت هر کس دیگری جای من بود، پوسیده بود، چون واقعا عاشق کارش بود و این را از او گرفتند. عرفان تنها چیزی است که من را روی پا نگهداشت و تنها چیزی است که هنوز هم من را زنده نگهداشته است.

www.meysamyazdanikachoi@yahoo.com