من اینجا ریشه در خاکم...

کلماتم را در جوی سحر می شویم
لحظه هایم را
در روشنی باران ها
تا برای تو شعری بسرایم روشن
تا که بی دغدغه
بی ابهام
سخنانم را
در حضور باد
_این سالک دشت و هامون_
با تو بی پرده بگویم
که تــــو را
*دوســـــت می دارم تا مرز جنــــــون*


اینهمه هوشربایی میکنی
من در نهایت سادگی
سکوت میکنم
تو طعنه بر لیلی میزنی
من جنون را
در دل نصیحت میکنم
تو مرا عاشق میکنی و میروی


من به عقل میخندم و
نفسهای آخر را
شماره میکنم









من اگه خدا بودم...

اینقدر هوای دو نفره رو به رخ تک نفره ها نمیکشیدم..


                                              __________________

تو رفته ای و هنوز

عطر گیسویت

در فضای خانه جاریست

تو رفته ای و نگاهت

هنوز روی صورتم باقیست

تو رفته ای و دلم کنج پنجره هنوز

منتظر تو ست

تا بدانی حسم همیشه

حس چشم براهیست

نظرات 1 + ارسال نظر
اویقار چهارشنبه 20 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:20 ب.ظ http://lebrahimy.blogfa.com

سلام.همینطوری که داشتمدنبال یه عکس برا شعرم می گشتم به وبلاگ شما برخوردم . لذت بردم به من مسر بزنید اگ می خواین میتونین لینک هم بکنین . مرسی

گلم مرسی .منم به شعرات حال کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد